در پست معرفی راسم بدران، معمار عرب، جمله ای است در خصوص حال و هوای شیعی و سنی معماری اسلامی … دوست متفکر و گرامی ما، جناب آقای سهراب تکبیری مطلبی در این خصوص ارائه کرده که هم قابل تعمق است و هم قابل تفکر و هم قابل بحث… مطلب را همینجا بخوانید و تا شما هم به ذهن خواب آلوده خود تلنگری می زنید، ما هم مطلبی در این زمینه آماده می کنیم … و اما اصل نوشته : (لازم است مجددا به این جمله کلیشه ای اشاره کنیم که آرائ نویسندگان لزوما نظر وبگاه نیست؟)
امروزه در خصوص اصطلاح نادرست ” هنر و معماری اسلامی” نقد و بحث بسیار است و بسیاری استدلال میکنندنسبت دادن ” یک رشته هنری یاعلمی یا فلسفی”به یک ” دین یا مذهب”نا مانوس و عامیانه و غیر حرفه ای است …..(اساسا ادیان مقولاتی مربوط به جهان غیر مادی و ماورائ هستند و نسبت دادن مقولات مادی و دنیوی به آنها التقاط و مغایر با اصل معنا و هدف و ماهیت دین و به تعبیری تخفیف جایگاه والای آنها تا حد امور دنیوی ا است) .و تا آنجا که به عرصه مادی و دنیوی ظهور ادیان به طور اعم و اسلام به طور اخص مربوط میشود از تحول و شکوفایی هنر و دیگر شاخه های تولید فکری و فرهنگی بشر ” یعنی علم و فلسفه ” هم خبری نبوده که بتواند منشا ظهور و تحول مقولاتی همچون معماری و هنر یا فلسفه با عناوینی چون ” معماری اسلامی” یا “هنر یهودی” یا “فلسفه مسیحی” شود وهمانطور که ملاحظه میفرمایید در دو مورد اخیر چقدر ترکیبات نا آشنا و غریب و غیر مصطلح هستند اما در مورد اول چقدر به اشتباه رایج شده است. (آندره گدار در مورد این هنر و معماری از ترکیب ” هنر و معماری ادوار اسلامی “استفاده میکرد که خوب است آن را ترویج کنیم …
در خصوص مذاهب که در واقع ترجمان دنیوی دین و رنگ و لعاب مادی و دنیایی گرفتن آنها هستند (بر اساس منطق ارسطویی میتوان دین را ذات و مذهب را عرض قلمداد نمود ) زمانی صحیح است مقولاتی چون علم و هنر و فلسفه را بدانها نسبت دهیم که این مقولات برخواسته از رشد و شکوفایی بستر ظهور آن دین باشند . در حالیکه میدانیم چنین بستری در بیابانهای برهوت عربستان و در میا ن قبایل وحشی و عقب افتاده عرب یقینا وجود نداشته است . و شکل خاص و متفاوت اسلام در ایران ( اقتدا به تشیع علوی)نوعی مقابله یا مقاومت فرهنگی ایرانیان در مقابل تهاجم فرهنگی اعراب قلمداد میشود و ربطی به خواستگاه اصلی آن ندارد. پس همه چیز برمیگردد به همین سرزمین خودمان با میراث گرانقدر هنر و اندیشه که از دوران باستان نشو و نما نموده و با بهره گیری از دست اوردهای دیگر سرزمین ها غنی و غنیتر گردیده است و پس از ورود اسلام به ایران با حمله اعراب آن را رنگ و لعابی ایرانی بخشید (شیوه خراسانی مطرح شده توسط استاد پیرنیا در حقیقت هنوز همان معماری ساسانی است که نام و عملکردهای ناشی از ظهور اسلام را به خود میگیرد ) و پیشرفتهای بعدی در ایجاد دهانه های بزرگ با قوسها و طاقهای منحصر به فرد(که کمال آن در کتاب مفتاح الحساب غیاث الدین جمشید کاشانی به رشته تحریر در آمده است ) شیوه رازی و دوره سلجوقی و تیموری هم باز نه ربطی به اسلام دارد و نه ربطی به مذهب شیعه ( در دوره سلجوقی نود درصد مردم اصفهان سنی بودند”سفر نامه دیولافوا” ) میماند اواخر دوران تیموری یا شیوه آذری که در حقیقت میراثخوار دست اوردهای دوره قبل بوده و شیوه صفوی یا سبک اصفهان که در حقیقت شباهت زیادی به ویژگیهای دوران ” باروک ” در اروپا دارد ( و شاید بیشتر از آنکه از چیزی به اسم مذهب متاثر باشد علاوه بر دست آوردهای معماری و هنر این سرزمین از تحولات و شیوه های رایج در اروپا متاثر بوده). یعنی دوران همنشینی و ترکیب سبکها و الگوهای دوره های مختلف که باز ربطی به مذهب تشیع ندارد و اگر به شیعه بودن دولت مداران و روحانیون دربار صفوی استناد شود که …..خود جای بحث گسترده ای است و بسیاری محققین اساسا مذهب تشیع دوران صفوی را بیشتر سیاسی تحلیل میکنند تا فرهنگی و در خصوص اصالت مذهبی ایل قزلباش و تعلقات دینی آنها نیز حرف و حدیث بسیار است
( گفته میشود شاه عباس مذهب تشیع را صرفا به عنوان آلترناتیوی در برابر مذهب کشور عثمانی و برای تهییج مردم و سپاهیان برای جنگ و مقابله با آنان ترویج مینمود و روحانیون شیعه را نیز با همین هدف تقویت مینمود…..و اساسا مذهب شیعه دوران شاه عباس قرابت زیادی با شیعه قبل از آن که عموما “علوی” نامیده میشد نداشته است …….بگذریم منظور آنکه بسیار بی انصافی و تخفیف هنر و معماری این سرزمین است که بعضا آن را با نامهایی معماری یا هنر “شیعی ” بنامیم و شاید مناسبتر آن باشد که مانند گدار از اصطلاح ” معماری و هنر دوران تشیع ” یا یک چیزی شبیه این استفاده کنیم و بگذاریم تشیع همچنان مذهب رایج این سرزمین و بدون اتصال به هنر علم یا فلسفه خاصی باقی بماند………پاینده باشید.
یقینا واژه ” ادب ” را مانند دیگر واژه ها آنطور که دوست دارید و مطابق میل و سلیقه شخصیتان است معنا و تفسیر میکنید ؟؟ ایرادی ندارد من قصد بی احترامی نداشته و ندارم در عالمتان خوش باشید…….۱
برای سهراب تکبیری
تا زمانی که مودب نباشید و اداب مقدماتی گفتگو را رعایت نکنید , نمی توان شما را طرف گفتگو قرار داد.
عجب …زحمت فراوانی برای توجیه ” پریشان گویی ” بر خود هموار نموده اید و مصداق آن را در نوشتارتان با خلط مفاهیم ” واقعیت ” ” عینیت ” و ” پدیده ” به وضوح میتوان دید .. امیدوارم دلخور نشوید اما به نظر میرسد واژه ها برای شما همچون اسباب بازیهایی برای گذران وقت و پر کردن صفحات هستند بدون آنکه منشا فایده و معنایی باشند ……
با توجه به مقدمه فوق , هر کس ازاد است کلمه یا اصطلاح یا عبارت زبانی _ پدیده زبانی_ مورد نظرش را وضع کند و یا نقل کند. این مسئله اساسی یک گفتگو نیست. مسئله اساسی این است که
اولن اصطلاح زبانی مذکور به چه واقعیت عینی ارجاع می دهد و یا بطور دقیق تر به کدام خصلت , ویژگی یا اثر ان واقعیت عینی ارجاع می دهد. {معناداری در شبکه پدیده های زبانی مورد استفاده در گفتگو }
دومن وضع یا نقل اصطلاح مذکور با حوزه و موضوع گفتگو چگونه و تا چه حد مرتبط است؟ چه ضرورتی در بکارگیری اصطلاح وجود دارد وچه رابطه ای را تبین و روشن می کند. { مناسبت و ضرورت موضوعی}
سومن صحت عینی روابط و اثار مورد اشاره و ادعا در مورد پدیده زبانی مشخص چگونه و تا چه حد قابل بررسی است.{تحقیق پذیری معنا}.
بنابراین هر اصطلاح زبانی قابل وضع یا نقل است و مجادله در مورد ذات پدیده زبانی بیمعناست.. ولی پدیده زبانی باید معیار های معناداری ومناسبت موضوعی و تحقیق پذیری را براورده کند تا مفید و قابل استفاده شود.
هیچ پدیده زبانی,مطلقن درست یا مطلقن نادرست نیست. پدیده های زبانی در درون “شبکه ” پدیده های زبانی مورد استفاده معنادار میشوند . حوزه های متنوع گفتگو و مطالعه وجود دارند و هر کدام از این حوزه ها , ” شبکه پدیده های زبانی ” مخصوص به خود را دارا هستند. اگر در مورد پدیده های زبانی معنای ذاتی قائل شوید برای درک و بررسی و تحلیل پدیده های واقعی و عینی , به ذهن گرایی افتاده و دچار مشکلات شدیدی میشوید.
زیرا,پدیده های واقعی و عینی , اولن در سیر تاریخی دچار تغییر و تحول میشوند و دومن پیدیده های واقعی و عینی , در حوزه های متنوع گفتگو و مطالعه داراز جنبه ویژگی ها , خصلت ها و اثار متفاوتی مورد توجه ویا دارای اثر هستند.
امیرحسین گرامی بنا ندارم بحث کاملا علمی باز شده توسط جناب آقای مهدی مطلق را به یک مناقشه مذهبی دینی تبدیل کنم که دانش و توان علمی فلسفی و مذهبی من نیز به هیچ وجه در اندازه های ورود به چنین مناقشاتی نیست و اراده چنین عملی را هم ندارم ….ایراد من تنها به برداشتهای ناهمخوان و مغایر با ماهیت و موضوع و مقصود دین و مذهب با آن تعاریف و تفسیری که ذکر نمودم است ….برای من تصور ماهیت و فعل وهدفی غیر الهی در جهانی که زاییده اراده مطلق اوست غیر ممکن است و نمیتوانم اراده ای غیر از اراده پروردگار را در عالم تصور کنم و یا کسی را شریک در اعمال اراده او بدانم و به راحتی سخن از خواست غیر الهی یا تلاش برای غیر خدا و……برانم و تنها با چنین نگاه توحیدی به خلقت جهان است که احساس امنیت و آرامش دارم ……شاید آنچه را که شما افعال الهی و غیر الهی مینامید از نگاه من کارهای معقولانه و غیر معقولانه بتوان نامید که به هیچ وجه معنای خصومت با پروردگاررا ندارد اما میتوانند زیانبار و ویرانگر باشند یا بر عکس …..مذهب را هم همانطور که اشاره گردید برداشت انسان از دین میدانم و نه اصل دین که اگر چنین باشد هر یک از فرقه های مذهبی مسلمان بایداصل دین را در دستان خود و دیگر فرقه ها را غیر مسلمان و کافر بدانند و در آن صورت حد اقل نمیتوانیم از امت یک و نیم میلیاردی اسلامی سخن بگوییم …لذا مذهب برداشت بشری از پدیده ای الهی به نام دین است و چون تولید بشری است کاملا خطا پذیر و قابل نقد و اصلاح …..حال نکته اینجاست دینی که نیامده تا برای ما هنر و معماری یا علم و فلسفه خاصی ارائه کند چگونه میتواند برای یک مذهب که برداشتی از آن دین است نوع خاصی از معماری را مشخص کند …….. ممکن است که به دلیل محدودیتهای اعمال شده از یک مذهب در هنرهای نقاشی یا مجسمه سازی هنرهای تذهیب و نقش برجسته خطوط بر دیواره مساجد رشد و توسعه یابد اما این به معنای هنر مذهبی نیست (همانگونه که بخشی از ویژگیهای هنر امپراتوری روم شرقی زاییده اختلاف دو گرایش کاتولیک و ارتدوکس در نقش نمودن تصویر انسان و دیگر موجودات زند ه بر کلیساها منجر به نامیدن آن هنر به نام هنر ارتدوکس نگردید بلکه آن را هنر بیزانسی نامیدند ” اتفاقا از نظر نگاه مذهبی به دین و حکومت “ارتدوکس” شباهتهایی به مذهب شیعه دارد” و اتفاقا آنها هم معتقد به دمیده شدن روح الهی در هنرشان بودند ) و از سوی دیگر هنر دوران مسیحیت قبل از تفکیک امپراتوری شرقی و غربی را نیز هنر صدر مسیحیت و نه هنر مسیحی مینامند…. بنابر این ترکیبی با عنوان معماری شیعی کاملا نا مربوط و من درآوردی است …..در خصوص آنچه تحت عنوان معنویات و رضای خدا مطرح مینمایید من تنها میتوانم در قالب مفهوم “اخلاق “درک کنم که دارای مبانی علمی و زیرفصلهای خاص خود به شرح ذیل است ” واقع بینی و حقیقت گرایی ” ” محبت و عشق ” آزادی و استقلال نفس” “حرمت و احترام نفس” ” عدالت و انصاف ” و در کنار آنها مسئولیت پذیری است…. و خوب است مواردی را که عنوان می نماییم کاملا قابل استناد علمی و تاریخی باشد( و از یک اندیشمند و تحصیلکرده چون شما نیز تبعاانتظار چنین برخوردهایی میرود ) و طبیعتا از سخنان کلی عامیانه پسند که بیشتر برای ایجاد هیجان در مجالس کاربرد دارد اجتناب کنیم.
جناب آقای تکبیری عزیز، بنده حقیر هم در راه طلب علم هستم و کم سواد، به طبع آنچه بیان می کنم نتایجی است که به شخصه به آن رسیده ام و باور دارم و یقینا شخصیت من و تفکراتم و اعتقاداتم در آن موثر است. ۱و۲- اگر به نوشته من توجه بیشتری می کردید متوجه می شدید که بنده نوشته ام: “اگر فعلی در جهت الهی و با آن نیت صورت پذیرد رنگ و بوی الهی می گیرد” این با برداشت شما خیلی متفاوت است منظور من هر عمل اختیاریست که معماری یکی از آنهاست و اتفاقا به نظر من مصادیق این امر در غرب هم فراوان است و ربطی به بخش خاصی از جهان و نوع مذهب ندارد.۳- باز هم بنده متذکر می شوم که ما هم پسرفت اساسی در این ۳ قرن اخیر داشته ایم که البته قبل از آن اینطور نبوده، اما پیشرفت علمی که درآن الوهیت رنگ باخته است نیز نکوهیده است. ۴- ما نیز در معنویت پسرفت داشته ایم اما اگر صحبت مصادیق است کلا وضع دنیا خراب است، به نظر می رسد شما نقد کلی به مذهب دارید که اگر اینچنین است بنده کم سوادتر از این هستم که بخواهم با شما در این مورد وارد بحث شوم. اینکه مذهب چیست و به اسم مذهب چه کارها کرده و می کنند بحثی جداست. ۵- دوست عزیز کمی تند می روید، علم و فن آوری چنانچه در راه خدا نباشد چه ارزشی دارد البته این دلیل بر کم کاری و تنبلی ما نمی شود، یادتان باشد تا ۳ یا ۴ قرن پیش قضیه کاملا برعکس بوده است، البته اگر شما به آن دنیا اعتقادی ندارید کاملا حق با شماست. ۶- اتفاقا تمام آن نیازها و قرائض وجود دارد و باید برای برآوردن آنها در چهارچ.ب رضای خدا تلاش کرد و اتفاقا خداوند انسان تنبل و مفتخور را دوست ندارد، اما باید دید این دنیا وسیاه است برای هدفی دیگر یا خودش هدف است. اگر هدف این دنیاست فرمایش شما صحیح است.
دوست عزیز تمام این بحثها ناشی از اختلاف جهانبینی شما با بنده حقیر است، بنا به نوع جهانبینی حقیر هر عملی مانند معماری و … در هر جای عالم و با هر مذهبی اگر خالصانه در راه خدا باشد رنگ و بوی الهی می گیرد و می تواند این حس را هم منتقل کند.
مولفه فرهنگ و مذهب ( که در رابطه تنگاتنگ با هم هستند) را نیز می به مولفه هایی که شما ذکر کرده اید افزوده می شوند.
همچنین یادآوری می کنم که مذهب دوره مدرنیزم، اومانیزم است.
با آرزوی موفقیت برای شما
…….. اگر بحث معنویت و الهی و از این قییل را بیخیال شویم و با یک تحلیل علمی به موضوع نظر کنیم به طور کلی باید باور داشت برای اینکه یک سبک هنری شکل بگیرد باید مولفه های اقتصادی – دانش و فنآوری – بازخور تحولات دیگر رشته های هنری – و تحولات سیاسی اجتماعی به برآیندی از برداارهای موثر در جهت دادن شکل و شیوه خاصی در یک رشته هنری خاص منجر شده و در آن تظاهر یابد آنوقت است که احتمالا میگوییم معماری مدرن یا شیوه رازی یا سبک سلجوقی ( در معماری )یا سبک هندی و عراقی ( در شعر ) شکل گرفته است .اگر قرار باشد شما به تایید چیزی به نام معماری شیعی یا سنی برسید قاعدتا باید با تحلیل عوامل فوق وجود مولفه های شکل دهنده مرتبط و هماهنگ و منسجم به شرح فوق و تظاهر آنهاا در یک رشته هنری خاص را به اثبات برسانید ….آنوقت شاید به “عمق” مورد نظر امیر حسین عزیز دست یابیم……….
استفاده اصولی از بیانات و دیدگاه فکری حضرتعالی با آن کلیتی که عنوان میکنید مستلزم ورود به بحث درسه حوزه فلسفه – دین – و علم و تاریخ تعامل این سه از منظر جامعه شناسی به معنای عام آن و مفهموم هنر در رابطه با آنها است که یقینا در این مختصر مجالی ندارد اما راه آسانتر برای کم سوادانی چون حقیر مقایسه و و نگاه به قول شما “سطحی ” به ” مصادیق ” است که البته مصون از خطا نخواهد بود اما شاید کورسویی از حقیقت را بنمایاند. سخنان شما با این پیش فرضها عنوان میشود ۱- در جهان بخشهایی است که رنگ و بوی الهی دارد و بخشهایی است که ندارد و خداوند از یک عده ای خوشش می آمده و آنها را در قسمت الهی قرار داده و از یک عده ای خوشش نمی آمده و آنها را در قسمت غیر الهی تبعید کرده ۲- ما در ۱۴۰۰ سال گذشته در بخش الهی این جغرافیا ی الهی قرار گرفته ایم ۳- مشخص نیست چرا این قسمت که مورد توجهات الهی قرار نگرفته علی رغم بی لیاقتیها و تمام بدیهایشان اتفاقا پیشرفت شگرف در فنآوری و رفاه و دانش ( و اتفاقا دانش دین شناسی و عرفان ) داشته و آن قسمت که در جغرافیای الهی و مورد لطف و عنایت بیکران معنوی قرار داشته شدیدا عقب مانده( و حتی در حوزه دین شناسی و معرفت و عرفان هم به گرد اون یکی نمیرسد ) ۴- آن قسمت که در جغرافیای الهی قرار دارد از نظر معنوی شدیدا پیشرفت کرده ( در تاریخ بخوانید سربازان شیعه شاه اسماعیال چگونه ریس ایل ازبک را زنده زنده برای اقتدا به مولایشان خوردند . بخوانید حلاج را چگونه بر دار کردند بخوانید مهاجمان عرب با دختران و زنان ایرانی چه کردند بخوانید تیمور و نادر به نام اسلام در هند و ماورادالنهر چه کردند بخوانید به هر دلیل چگونه خوارج مسلمان متعصب نادان توهین کننده به اما ممان در نیمی از روز قتل عام شدند بخوانید یزید مسلمان و عموزاده پیامبر چگونه در نیمی از روز عموزاده خویش امام حسین و یارانش را قتل عام کرد بخوانید مسلمانان در نیمه شب چگونه عثمان خلیفه خویش را کشتند بخوانید روحانیون بسیار شیعه دربار شاه عباس چگونه زمینه قتل صدرالمتئلهین را فراهم کردند و نهایتا او را در بیابانهای کاشان آواره ساختند بخوانید و ببینید به نام این دین و مذهب در طول تاریخ پر است از قتل و غارت و جنایت و تجاوز …..از کدام معنویت سخن میگویید امیر عزیز) آن قسمت که در جغرافیای الهی قرار نداشته در این حوزه پیشرفت نکرده بلکه پسرفت هم کرده ( این غیر معنویها در زمانی که بسیار مسلمانان تند رو تنها مرگ را به مردم هدیه میکنند فن آوری اینترنت تحصیلات دانشگاهی قانون حقوق بشر را به جهانیان به رایگان عرضه میکنند و بر آن پای میفشارند و هزینه میدهند ) ۵- لزومی هم ندارد ما در خصوص پیشرفتها ی فن اوری دائما خودمان را با غیر الهیها مقایسه کنیم و حسرت بخوریم و احتمالا باید بگردیم با عقب مانده های الهیها مقایسه کنیم شاید اینطوری “پیشرفت ” کنیم ( عجیب است واقعا اینترنت مبایل پیشرفتهای علم پزشکی و حمل و نقل و همین انرژی هسته ای و فضایی و موشکی و………مدیون و مرهون سرمایه گذاریها و پیشرفتهای بنیادی همین جهان غیر الهی (البته از دید شماست ) مدیون دانشگاه های همین غیر الهیهاست که به رایگان خواهر و برادران من و شما را آموزش میدهند واگر نبود این همه پیشرفت من و شما الان چون افاغنه هم آکنون در دستان طالبان بسیار مسلمان آموزش عملیات انتحاری میدیدم )۶- ما به این دنیا آمده ایم که دائم با دید ماورایی به آن نگاه کنیم یعنی همانطور در دنیای ماورا نه جاذبه است نه احساس گرسنگی تشنگی نه لذتهای مادی نه آسایش نه ……. فرض بر آن بگیریم که این حسها و نیازها وجود ندارد یا اگر دارد آنهارا واقعی یا جدی قلمداد نکنیم و برای ارضا آن تلاش نکنیم !!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!……آنوقت به قول شما برداشتها متفاوت خواهد بود و مثلا دیگر ناراحت نمیشویم که چرا عقب ما نده ایم و بدنبال علتش هم نمیگردیم و اینجور میشود که خیلی ” معنوی ” میشویم …….. دوست گرامی بسیار امید وار بودم با ” عمق” بیانات و و نظرات شما عمقی هر چند نا چیز به نظراتم ببخشم ..اما افسوس بسیار نا امید شدم و بر آنچه از قول دیگران نقل کردم استوار تر شدم تا زمانی که نظری عمیق تر از جانب شما یا دیگران دریابم……خدا نگهدارتان باشد
جناب آقای تکبیری عزیز، نظر شخصی بنده این است اگر فعلی در جهت الهی و با آن نیت صورت پذیرد رنگ و بوی الهی می گیرد و به نظر من در معماری ادوار گذشته چه در ایران و چه در نقاط دیگر جهان این اتفاق افتاده است. همچنین درست است است که غرب در حوزه فن آوری پیشرفت قابل توجه داشته، اما در حوزه معنویت پسرفت اساسی داشته است. من لزومی نمی بینم که ما خودمان را دائما با غرب مقایسه کنیم و حسرت بخوریم، شاید همین امر یکی از عوامل پسرفت ما نسبت به گذشته خودمان باشد. اگر با دید ماورائی به این جهان نگاه کنیم برداشتها متفاوت خواهد بود.
……در جایی خواندم بیماری مزمن تاریخی جامعه شناختی و روانشناختی جوامع جهان سومی ” تقلید ” و ” تقدس بخشیدن به پدیده های غیر مقدس ” است و به نظر میرسد این بیماری بوده که در طول تاریخ فاصله آنها را از جهان رو به توسعه و پیشرو روز به روز بیشتر و بیشتر کرد تا آنکه امروز به “اینجا ” رسیدند……………………………..
ای کاش روزی فرا رسد که ما برای دستیابی به حقیقت و تحلیل مشاهدات و آموخته ها ی خود و تشخیص ” عمق ” نظرات دیگران منتظر تولد و اجتهاد دیگرانی چون دکتر بهشتی ها و دکتر ندیمی ها و امثالهم نمانیم و با تقدس بخشیدن به اشخاص و نظراتشان از بار مسئولیت تحقیق و مطالعه و استدلال وقایع توسط خود شانه خالی نکنیم…..آقای امیر حسین عزیز بینهایت خوشحال خواهم شد نقد مستدل و تحلیلی شما را در خصوص “عمق ” و ” صحت ” یا ” سقم ” مطالب عنوان شده بخوانم تا با افزودن به دانش خود و برای شناخت حقیقت محتاج استناد به آوازه و شهرت دیگران نباشم……۱
به نظر من این برداشت بسیار سطحی و فاقد عمق است کسانی که سالها روی معماری ایرانی کار کرده اند نظری متفاوت دارند مانند دکتر ندیمی مهندس بهشتی و … همچنین نظر تنها یک مستشرق نمی تواند ملاک باشد