به تازگی گزارش جلسه ای تحت عنوان سلیقه در معماری در مجله معمار چاپ شده بود. در کنار گفته های اغلب غیر مفید کامران افشار نادری و صحبتهای رضا دانشمیر متنی که جناب آقای کلانتری قرائت کرده بود نظرم را جلب کرد … دود از کنده بلند میشود … البته مقاله فوق العاده جالب بود و دود از کله من هم بلند شد. به سادگی و بدون حاشیه اصل مطلب بیان شده بود منهم بدون حاشیه شما رو دعوت به مطالعه اون میکنم. البته برای اونهایی که وقت ندارند سر تیتر ها رو جدا کردم و اول آوردم حیفه که اون رو روزی سه بار نخونید.
برای متن کامل مقاله روی ادامه مطلب کلیک کنید و یا فایل word اون رو دانلود کنید
طراحی خوب ساده است.
طراحی خوب بی زمان است.
طراحی خوب مسئله درست را حل می کند.
طراحی خوب القاگر است.
طراحی خوب معمولا کمی بامزه است.
طراحی خوب سخت است.
طراحی خوب در ظاهر آسان به نظر می رسد.
طراحی خوب از تقارن استفاده می کند.
طراحی خوب شبیه طبیعت است.
طراحی خوب طراحی دوباره است.
طراحی خوب می توا ند گرته برداری کند.
طراحی خوب اغلب غریب است.
طراحی خوب درجمعهای بزرگ پدید می آید.
طراحی خوب اغلب دل و جرئت می خوا هد.
سلیقه در معماری
پل گر اهام، ترجمه شهرزاد مهدوی
اعتراضهای زیبا یی شناختی کپرنیک به تئوری ذرات همسان به انگیزه اساسی او در نفی هیئت بطلمیوسی تبدیل شد.
توماس کان، انقلاب کپرنیکی
همه ما آموزش دیده کلی جانسون بودیم و به عقیده راسخ او متعصبانه ایمان داشتیم که هواپیمای زیبا به زیبا یی هم پرواز خواهد کرد.
بن ریچ ، کارهای ناپسند
زیبا یی نخستین محک است : در این دنیا هیچ جایگاه ثابتی برای ریاضیات نازیبا وجود ندارد. جی.اچ.هاردی ، پوزش طلبی یک ر یاضی دان
به تازگی با دوستی که در ام آی تی درس می دهد گفتگویی داشتم. رشته تخصصی او هم اکنون بسیار پر طرفدار است و هر سال در محاصره تقاضاهای دانشجویان در شرف فارغ التحصیل شدن قرار می گیرد. او می گوید : بسیاری از آدم ها باهوش به نظر می آ یند. اما نمی توانم بفهمم که صاحب سلیقه و ذوق هم هستند یا نه.
سلیقه واژه ای است که این روزها زیاد به گوشمان نمی خورد، اما هنوز به این مفهوم بنیادی، هر چه آن را بنامیم، نیاز داریم. منظور دوست من آن بود که او خواهان دانشجویانی است که صرفأ فن أوران خوبی نباشند، بلکه بتوانند دانش فنی خود را برای طراحی محصولات زیبا به کار گیرند.
ریاضی دانها به کار خوب زیبا می گویند. اکنون و هم در گذشته، دانشمندان، مهندسان، موسیقی دانان، معما ران، طراحان، نویسندگان و نقاشان همین صفت را برای کار خوب به کار برده اند. آیا از سر اتفاق است که همه آدم ها از واژه ای یکسان استفاده کرده اند یا در مفهوم آن ها نوعی همپوشانی وجود دارد: اگر همپوشانی هست، آ یا می توانیم از یافته های یک رشته درباره زیبا یی به نفع رشته دیگر بهره گیریم؟
برای کسانی از ما که طراحی می کنند این سؤالها فقط جنبه تئوریک ندارند. اگر چیزی به نام زیبایی وجود دارد باید بتوا نیم تشخیصش دهیم. به سلیقه خوب برای ساخت محصولات خوب نیاز داریم. به جای آنکه زیبا یی را موضوعی انتزاعی و سطحی قلمداد کنیم و بسته به آنکه نظرمان درباره موضوعات انتزاعی سطحی چه باشد، به یاوه کوبی درباره اش تن دهیم یا از آن پرهیز کنیم، اجازه دهید آن را پرسشی کاربردی بینگاریم : چگونه می توانید چیزی خوب بسازید؟
اگر امروز از سلیقه حرف بزنید، بسیاری خواهند گفت سلیقه امری ذهنی است. آنها بر این باورند، چون سلیقه واقعأ این گونه به نظرشان می آ ید. وقتی از چیزی خوششان می آید دلیلش را نمیدانند. شاید به این دلیل زیبا ست که مادر شان آن را داشته، یا هنرپیشه ای را با آن در مجله ی دید ه اند، یا به این دلیل که می دانسته اند گران قیمت است. افکار آنها کلاف درهم پیچیده ای از انگیزه های ناشناخته است.
اغلب ما را در کودکی تشویق می کنند که این کلاف درهم را بازنکرده رها کنیم. اگر سر به سر برادر
کوچکتر تان بگذارید که در نقاشی اش مردم را به رنگ سبز درآورده، احتمالأ مادرتان به شما میگوید: تو با رنگی که دوست داری رنگ می کنی و او دوست دارد این طور رنگ کند.
در اینجا مادر شما نمی خواهد حقایق مهمی را درباره زیبا یی شناسی به شما بباموزد، می خواهدشما دو تا از ستیزه کردن با هم دست بردارید.
این گفته هم مثل بسیاری واقعیتهای نصفه نیمه ای که بزرگ ترها به ما می گویند، با گفته های دیگر شان تناقض دارد. بعد از آنکه به مغزت فرو کردند که سلیقه صرفأ ترجیح شخصی است، شما را به موزه می برند و می گویند باید به لئونا ردو توجه کنی زیرا او هنرمند بزرگی است.
در این هنگام چه فکری به ذهن آن بچه می رسد؟ درباره “هنرمند بزرگ” چه فکری می کند؟ بعد از آنکه سالها به او گفته اند هرکس سلیقه خودش را دارد بعید به نظر می رسد که بی واسطه نتیجه بگیرد که هنرمند بزرگ کسی است که کارش بهت از دیگران است. در مدل بطلمیوسی ذهن او از جهان پیرامون، نظریه محتمل تر این است که فکر کند هنرمند بزرگ، درست مثل کلم براکلی، برای او خوب است چون کسی در کتابی این را گفته است.
گفتن اینکه سلیقه صرفأ ترجیحی شخصی است روش خوبی پرای پرهیز از منازعات است. اما مشکل آنجاست که واقعیت ندارد. این را زمانی می فهمید که شروع به طراحی چبزی می کنید.
مردم هر شغلی داشته باشند طبیعتأ می خواهند آن را بهتر انجام دهند. بازیکنان فو تبال می خواهند برنده بازی شوند. مدیران ارشد می خواهند به درآمد خود بیفزایند. بهتر شدن در کار غرور را ارضا میکند و لذتی واقعی می بخشد. اما اگر کار شما طراحی باشد و چیزی به نام زیبایی وجود خارجی نداشته باشد، انگار هیچ راهی برای بهتر کردن کارتان نخواهد بود. اگر سلیقه صرفأ ترجیحی شخصی باشد، پس همه به خودی خود کامل اند: شما هر چیزی را دوست دارید، دوست دارید. همین و بس.
در طراحی هم مانند هر شغل دیگری، اگر تداوم داشته باشید بهتر و بهتر خو اهید شد. سلیقه تان تغییر خواهد کرد و مثل همه کسانی که در کار شان بهتر می شوند، خود تان درمی یایبد که بهتر شده اید. اگر چنین باشد سلیقه های قبلی شما نه صرفأ متفاوت، که بدتر بود ه اند. این دلیلی بر این قضیه بدیهی است که سلیقه می تواند بد باشد.
در حال حاضر، نسبی گرایی مد روز است و این می تواند مانع فکر کردن درباره سلیقه شود، حتی وقتی سلیقه خودتان دارد بهتر می شود. اما اگر این فکر را کنار بگذارید و دست کم خودتان بپذیرید که خوب و بد وجود دارد، می تو انید به تفصیل به طراحی خوب بپردازید.
اینکه سلیقه شما چگونه تغییر یافت؟ و چه چیزی باعث اشتباهات شما می شد؟ و از دیگران درباره طراحی چه آموخته اید؟
به محض آنکه به این سؤالات بپرداز ید، با شگفتی درمی یابید چه وجوه اشتراکی میان رشته های گوناگون در زمینه زیبا بی وجود دارد و مبانی مشابه طراحی خوب را بیشتر و بیشتر درک می کنید.
طراحی خوب ساده است. این عبارت را همه جا می بینید، از ریاضی تا نقاشی. در ریاضی به این معناست که راه حل کو تاه تر .بهترین راه حل است. در قضا یای علمی به طور خاص، کمتر، بهتر است. در برنامه ریزی هم تقریبا همین معنا مصداق دارد. معنای آن برای معماران و طراحان این است که زیبا یی به انتخاب دقیق چند عنصر ساختاری وابسته است، نه انبوهی از تزئینات آسان پسند (تزئینات به خودی خود بد نیستند، به خصوص در جایی که فرمهای بی روح را می پوشا نند). به همین معنا، در نقاشی چند شی ء بی جان که به دقت مشاهده و با استحکام مدل سازی شوند جالب تر از سلسله ای از نقشهای تکراری و بی روح ولی پرزرق و برق خواهند بود. در نگارش هم به این معناست که منظور خود را به ایجاز بازگویید.
تاکید بر سادگی به نظر عجیب می رسد. ممکن است تصور کنید سادگی نوعی قصور در کار و پرداختن به حواشی ، پرکاری است اما وقتی مردم می خواهند خلاق باشند، انگار حالت خاصی به آنها دست می دهد. نویسندگان مبتدی لحن پرطمطراقی به خود می گیر ند که هیچ شباهتی به حرف زدن خودشان ندارد. طراحا نی که می خواهنا هنرمند باشند، به ورطه پرافادگی و پیچیدگی میافتند. نقاشان کشف می کنند که اکسپرسیونیست شده اند. همه اینها تجاهل است. پشت کلمات طولانی یا زیر ضربه های قلم موی اکسپرسیونیستی چیز زیادی نیست و این وحشتناک است.
وقتی مجبور می شوید ساده باشید، باید با مسائل واقعی روبه رو شوید. وقتی نتوانید تزیین کنید، باید محتوا ارائه بدهید.
طراحی خوب بی زمان است. در ریا ضیات هر استدلالی بی زمان است. اگر اشتباه نباشد. پس منظور فاردی از اینکه هیچ جای ثابتی برای ریاضیات نازیبا نیست چیست؟ منظورش همان چیزی است که کلی جانسون گفته: نازیبا نمی انواند بهترین راه حل باشد و باید راه بهتری باشد که سرانجام کسی کشفش می کند. هدف گرفتن بی زمانی راهی برای یافتن بهترین پاسخ است: اگر فکر میکنید کسی می تواند از شما پیشی بگیرد باید خودتان این کار را بکنید. برخی از استادان بزرگ چنان این کار را خوب انجام داده ند که جای زیادی برای کسانی که پس از آنها آمدند باقی نگذاشتند. همه حکاکان بعد از دورر مجبور شدند در سایه او کار کنند.
همچنین با این هدف گیری از شر مدهای روز مصون می مانید. مدهای روز به اعتبار تعریف خود، با زمان تغییر می کنند، بنابراین اگر بتو انید چیزی بسازید که در آینده دور هم خوب به نظر برسد، جذابیت آن نه در مد روز بودنش که در هنرش است.
جالب آنکه اگر بخواهید چیزی بسازید که برای نسلهای آ ینده جذاب به نظر برسد. یکی از راه ها این است که برای نسلهای گذشته جذابیت داشته باشد. حدس زدن دوباره آینده دشوار است، اما میتوانیم مطمئن باشیم که از نظر بی اعتنا یی به مد روز شبیه به گذشته است بنابراین اگر چیزی بسازید که مورد پسند نسل امروز و مردم قرن پانز دهم هم باشد. به احتمال زیاد باب طبع مردم قرن بیست و پنجم هم خواهد بود.
طراحی خوب مسئله درست را حل می کند. یک اجاق خوراک پزی چهار شعله دارد که در چهار گوشه آن قرار دارند و برای هر کدام پیچ تنظیمی تعبیه شده. شما جای این پیچها را چگونه تعیین میکنید : ساده ترین راه ردیف کردن آنها کنار هم است. اما این پاسخی ساده به مساله ی نادرست است این پیچها برای استفاده است و اگر آنها را در یک ردیف بگذارید استفاده کننده بیچاره هر بار باید فکر کند که کدام پیچ مربوط به کدام شعله است. .بهتر است آنها را مثل خود شعله ها به شکل مربع بچینیم.
مسائل را هم می توان مانند راه حلها متحول کرد. در نرم افز ار معمولأ یک مسله غامض (intractable) را با مسئله ی مشابه که حل ان ساده تر است جابه جا می کنند در فیزیک هم وقتی مسائل را در قالب رفتار قابل مشاهده نشان دادند سریع تر پیشرفت کرد.
طراحی خوب القاگر است. در معماری و طراحی این اصل بدان معناست که ساخمان یا شی ء باید اجازه بدهد هر جور می خو اهید از آن استفاده کنید. یک ساخمان خوب ب باید نقش پس زمینه را برای زندگی مورد علاقه ساکنان داشته باشد. نه آنکه مردم ناچار باشند، طبق برنامه نوشته شده معمار در ساختمان زندگی کنند.
طراحی خوب معمولا کمی بامزه است. این حکم ممکن است همیشه صادق نباشد اما برای من حکاکیهای دور صندلی رحمی شکل سارینن. پانتئون و طرح اولیه پورشه ۹۱۱ همگی بامزه به نظر میرسند
به نظر من. این به دلیل پیوند میان طنز و تو انمندی است. شوخ طبعی دلیل توانایی است. حفظ شوخ طبعی یعنی پس زدن ناملایمات. بنابرایی بک نشان قدرت آن است که خودمان را زیاد جدی نگیریم. انسان متکی به نفس همه چیز را کمی به شوخی می گیرد .
همان طور که هیچکاک در فیلمها. بروگل در نقا شیها و شکسپیر در نمایشنا مه ها چنین کرده اند
طراحی خوب نباید مسخره باشد. اما مشکل بتوان چیزی عبوس را طراحی خوب دانست.
طراحی خوب سخت است. همه کسانی که کار بزرگی انجام داده اند یک وجه مشترک دارند همگی سخت کار کرده ند اگر شما این کار را نمی کنید، وقت خودتان را تلف می کنید
حل مسائل بزرگ نیاز مند تلاش زیاد است. در ریاضی و همچنین مهندسی. مسایل دشوار به راه حلهای نبوغ آمیز نیاز دارند که در عین حال جالب هم هستند.
وقتی می خو اهید به قله کوهی صعود کنید همه اشیای غیرضروری را از کوله پشتی خود بیرون می اندازید. در معماری هم وقتی می خو اهید در یک سایت پیچیده یا با بودجه کم ساختمانی بسازید ناچارید با سلیقه طراحی کنید مدهای روز و تزئینات نمایشی در برابر مسائل دشوار از میدان به درمیروند.
اما همه مسائل سخت هم خوب نیستند. درد خوب و درد بد داریم. بهتر است پایتان از دویدن درد بگیرد تا از راه رفتن روی میخ. برای طراح موضوع پیچیده خوب است اما صاحبکار دمدمی مزاج یا مصالح ساختمانی نامرغوب خوب نیست.
وقتی طراحان باوهاوس این گفته سولیوان را به کار بسند که “شکل از کار کرد پیروی می کند” منظورشان این بود که شکل باید از کار کرد پیروی کند و اگر کار کرد بیحیده است شکل ناچار است از آن پیروی کند. چون جایی برای اشتباه نیست. جانوران وحشی زیبایند. چون زندگی سختی دارند.
طراحی خوب در ظاهر آسان به نظر می رسد. طراحان بزرگ هم مثل قهر مانان کاری می کنند که کار آسان به نظر می رسد این در اغلب موارد توهم است. سلاست نگارش خوب فقط در بازنویسی هشتم حاصل می شود.
بعضی از سرهایی که لثونا ردو داوینچی کشیده فقط چند خط است. وقتی به آن نگاه می کنید فکر می کنید اگر هشت یا ده خط را در جای مناسب می گذاشتید
می توانستید این پرتره زیبا را بکشید. البته، اما باید خطوط را دقیقا در جای درست می گذاشتید. کوچک ترین اشتباه کل تصویر را خراب می کرد.
نقاشیهای خطی در واقع دشوارترین بیان تصویری اند. زیرا مهارتی در حد کمال می طلبند. در بیان ریاضی. خطوط، راه حل closed-forms solutions هستند. هنر مندان کمتر ماهر مسائل مشابه را با تقریبهای پیاپی (successive approximation) حل می کنند. یکی از دلایلی که کودکان در ده سالگی نقاشی کردن را کنار می گذارند این است که می خواهند مثل بزرگ ترها نقاشی کنند و یکی از اولین کارهای آنها کشیدن نقاشی خطی از صورت است.
در اغلب رشته ها تمرین کار را ساده ترمی کند. شاید “تمرین” ذهن ناخودآگاه را ورزیده میکند تا بتواند کارهایی را که به تفکر آگاهانه احتیاج داشتد را انجام دهد. در برخی موارد هم دقیقا بدن خود را تمرین میدهید. یک نوازنده چیره دست پیانو میتواند نتها را سریعتر ار أنکه مغز به دست فرمان میدهد بنوازد. به همین ترتیب هنرمند نقاش پس از مدتی میتواند ادراک تصمویری را از طریق چشم به دست منتقل کند.
طراحی خوب از تقارن استفاده می کند. فکر می کنم ممکن است تقارن فقط یکی از را ه های دستیابی به سادگی است، اما اهمیت ان به قدری است که می شود به طور مستقل به آن پرداخت. طبیعت از تقارن زیاد استفاده کرده که نشانه خوبی است.
دو نوع تقارن وجود دارد تکرار و بازگشت. بازگشت یعنی تکرار در اجزای فرعی. مانند الگوی مویرگها در برگ درخت.
امروز تقارن در برخی زمینه ها، در واکنش به افراط گراییهای گذشته از مد افتاده در دوره ویکتوریا معماران عامدانه شرع به ساختن بناهای نامتقارن کردند تا جایی که در دهه ۱۹۲۰ عدم تقارن به ویژگی بارز معماری مدر نیستی تبدیل شد. اما در این ساختمان ها هم عدم تقارن فقط در معماری اصلی رعایت شده بود، و صدها تقارن جزئی تر کماکان در آنها دیده می شد.
در نویسندگی می توانید تقارن را در هر سطحی ببینید، از عبارات یک جمله تا پیرنگ رمان. در موسیقی و هنر هم همینطور است.
در ریاضی و مهندسی، فرآیند بازگشت دستاورد مهمی است. استدلا لهای قیاسی به طرز شگفت انگیزی کوتا هند. در نرم افزار، اینکه بتوان مسله ای را با تکرار حل کرد تقریبا همیشه بهترین است. برج ایفل بهه این دلیل خیره کننده است که از تکرار برجی روی برج دیگر استفاده کرده. خطر تقارن و به ویژه تکرار این است که می تواند جایگزین فکر شود.
طراحی خوب شبیه طبیعت است نه به این دلیل که شباهت به طبیعت به خودی خود خوب است. به این دلیل که طبیت زمان زیادی برای حل و فصل مشکلاتش داشته است. اینکه پاسخ شما شبیه به پاسخ طبیعت باشد، نشانه خوبی است.
گردته برداری تقلب نیست. کمتر کسی منکر این است که داستان باید شبیه زندگی باشد الهام گرفتن از زندگی در نقاشی هم ارز شمند است. هرچند نقش أن اغلب بد فهمیده شده. هدف تنها ثبت طبیعت نیست، نکته مهم نقاشی از زندگی. به دست دادن دستمایه ای برای فکر کردن است: وقتی به چیزی نگاه می کنید، دستهایتان کار بهتری انجام میدهند.
در مهندسی نیز تقلید از طبیعت کاربرد دارد قایقها همیشه مثل قفسه سینه جانوران، ستون فقرات و دنده داشته اند. در برخی مواردباید منتظر فن أوری بهتری باشیم: طراحان اولیه هواپیما اشتباه می کر دند که می خواستند هواپیما را شبیه پرندگان طراحی کنند، زیرا مواد اولیه و منبع تولید نیروی سبک وزن در اختیار نداشتند (موتور هواپیمای رایت حدود ۷۰ کیلو وزن داشت و فقط ۱۲ اسب بخار نیرو تولید می کرد). سیستم کنترل آنها هم آن قدر پیچیده نبود که بتواند هوا پیما را ماننند پرندگان به پرواز درآورد. اما می شود تصور کرد پنجاه سال بعد هواپیماهای کوچک شناسایی و بدون سرنشین مانندپرندگان پرواز کنند
حالا که کامپیوترهای قدرتمندی در اختیار داریم می توا نیم از روش های طبیعت تقلید کنیم و همان نتایج را بگیریم. الگوریتم هایث ژنتیک ممکن است این امکان را بدهند که اشیا یی بسیار پیچیده تر از آنچه الگوهای معمول طراحی اجازه می دهند، بسازیم
طراحی خوب طراحی دوباره است مشکل بتوان در بار اول کار را درست انجام داد. حرفه ای ها کارهای اولیه خود را دور می اندازند. آنها نقشه می کشند که چطور نقشه ها را تغییر دهند.
دور انداختن کار اعتماد به نفس زیادی می خواهد. باید فکر کنید می تو انید کاری بهتر بکنید.
اشتباه کردن طبیعی است. به جای آنکه اشتباه را فاجعه فرض کنید آن را به صورت قابل فهم و
قابل ترمیم در آورید. کمابیش می توان گفت که طرح مقدما تی، ابداع لئونا ردو است و از آن برای کشفیات پربار تر در طراحی استفاده می کرد. نرم افزار متصل به منبع آزاد، ویروس کمتری دارد، چون احتمال ویروس داشتن را پذیرفته است.
طراحی خوب می توا ند گرته برداری کند. تلقی از گر ته برداری اغلب رفت و برگشت دارد. فرد مبتدی بدون آنکه بداند تقلبد می کند ؛ بعد آگاهانه سعی می کند مبتکر باشد، سرانجام تصمیم میگیرد که مهمتر این است که درست کار کند تا آنکه مبتکر باشد.
تقلید کور کورانه تقریبأ دستورالعمل طراحی بد است. اگر ندانید ایده های شما از کجا سرچشمه میگیرند، احتمالا از مقلدی دیگر تقلید می کنید. رافائل آن چنان بر سلیقه نیمه قرن نوزدهم سلطه داشت که تقریبأ همه کسانی که نقاشی می کردند از او تقلید می کردند و اغلب هم به روشهای کاملأ متفاوت. این کارها بیش از کارهای خود رافائل باعث آزردگی متقدمان او شد.
افراد بلند پرواز راضی به تقلید نیستند. مرحله دوم در رشد سلیقه، تلاش آگاهانه برای مبتکر بودن است.
به نظر من استادان بزرگ آن قدر به پیش می روند تا به گونه ای بی خودی دست یابند. آنها فقط
می خواهند به پاسخ درست برسند و اگر بخشی از پاسخ درست را دیگری کشف کرده باشد دلیلی
نمیبینند که از آن بهره نبرند. آنها آن قدر به خود مطمئن اند که بدون ترس از دست دادن دیدگاه خود. در فرآیند کار از هر کسی بتوانند بهره می گیرند.
طراحی خوب اغلب غریب است. بسیاری از مهترین آثار کیفیتی غیر معمول دارند : فرمول اولر، شکارچی در برف بروگل ، اس.ار ۷۱ ، لیسپ. این آثار فقط زیبا نیستند. بلکه به طرز غریبی زیبایند. دلیل آن را واقعأ نمی دانم. شاید به خاطر کند ذهنی خودم باشد. در قوطی بازکن باید از چشم یک سگ معجزه به نظر رسد. شاید اگر باهوش تر بودم، طبیعی ترین چیز در جهان این بود کهp =-1 *ei باشد. هر چه باشد این معادله ضرورتا واقعیت دارد.
بیشتر کیفیت هایی که به أنها اشاره کردم اموری اکتسابی اند، اما تصور نمی کنم غریب بودن را هم بتوان کسب کرد. بهترین کاری که می توانید بکنید آن است که وقتی آشکار شد لگدما لش نکنید. انیشتن کوشش نکرد تئوری نسبیت را غریب جلوه دهد. تلاش کرد آن را واقعی نشان دهد و واقعیت غریب از آب در آمد.
در دانشکده هنر که زمانی در آن درس می خواندم، دانشجویانی بودند که بیش از هر چیز دلشان می خواست سبک شخصی خود را به وجود أورند. اما اگر صرفأ سعی کنید کار را خوب انجام دهید، به طور گریزنا پذیری آن را به شیوه ای خاص انجام خو اهید داد، همان طور که هر کس در راه رفتن شیوه خاص خود را دارد. میکل آنژ سعی نمی کرد مانند میکل آنژ نقاشی کند. او فقط سعی می کرد خوب نقاشی کند و چاره ا ی نداشت جز آنکه مثل میکل آنژنقاشی کند.
فقط سبکی ارزش دارد که چاره ای جز آن نداشته باشید و این به خصوص در مورد غریب بودن مصداق پیدا می کند. راه میانبری وجود ندارد.
طراحی خوب درجمعهای بزرگ پدید می آید. سا کنان فلور انس قرن پانزدهم از جمله بورنلچی. گیبرانی، دونا تلو ، ماساکیو، فیلیپو لیپی ، فرا آنجلیگو. وروچیو، بوانیچلی ، لئونا ردو و میکل آنژ بودند. در آن زمان میلان هم به بزرگی فلورانس بود، اما چند هنرمند میلانی در قرن پانزدهم می تو انید نام ببرید؟
در فلور انس قرن پانزدهم داشت چیزی رخ می داد که ار ثی نبود، چون امروز در آنجا خبری نیست. باید فرض کنید استعداد موروثی لئونا ردو و میکل آنژ را کسانی هم در میلان داشتند. اما این لئوناردوهای میلانی چه شدند؟
امروز جمعیت آمریکا هزاران بار بیشتر از جمعیت فلور انس در قرن پانزدهم است. هزاران لئونا ردو و هزاران میکل آنژ در میان ما هستند. اگر قوانین ژنتیک غلبه داشت باید هر روز با پدیده های هنری جدیدی مواجه می شدیم. اما این طور نیست، زیرا برای لئونا ردو شدن به چیزی بیش از استعداد های ذاتی نیاز است. به فلور انس سال ۱۴۵۰ میلادی نیز نیاز دار ید.
هیچ چیز قدرتمندتر از جمع با استعدادی نیست که در یک زمان روی مسائل مرتبط با هم کار می کنند. ژنها در مقایسه با این هم افز ایی نقش بسیار کمتری دارند: از نظر ژنتیک لئونا ردو بودن جای متولد شدن در فلور انس را نمی گرفت. امروزه ما بیشتر سفر می کنیم، اما هنوز آ ثار بزرگ به طرز نامتناسبی، در نقاط خاصی پدید می آیند: باوها وس. پروژه منهتن، نیویورکر. لاکهید و پارک زیراکس.
در هر دوره زمانی چند موضوع اصلی و چند گروه خاص که در آن زمینه ها کار مهمی می کنند وجود دارند و تقریبا غیرممکن است که بتو انید در فاصله زیاد از این مراکز کار خوب انجام دهید. می تو انید تا حدی این جریانها را عقب و جلو برانید، اما نمی تو انید از آنها منفک شوید (شاید شما بتو انید، اما لئونا ردوی میلانی نتوانست).
طراحی خوب اغلب دل و جرئت می خوا هد. در هر دوره تاریخی مردم اعتقادا تی داشته اند که احمقانه بوده است و چنان به آنها پایبند بوده اند که اگر کسی با آنها مخالفت می کرد در خطر انزوا یا حتی خشونت قرار می گرفت.
اگر زمانه ما جز این بود، فوق العاده می شد. اما تا جائی که می دانم این طور نیست. این مشکل نه فقط در هر زمانه ی که تا حدی در هر زمینه تخصمی هم دیده می شود. بیشتر آثار هنری دوره رنسانس در زمان خود به طرز دهشتناکی سکو لار به نظر می رسیدند. به گفته واساری ، بوانیچلی تربه کرد و نقاشی را کنار گذاشت و فرا بارانولومیو و لورنزو دی کردی تعدادی از آثار خود را سوزاندند. تئوری نسبیت انیشتن بسیاری از فیزیکدانان هم عصر او را آشفته کرد و تا چند دهه بعد به طور کامل پذیرفته نشد. در فرانسه در دهه ۱۹۵۰ آن را نپذیرفتد.
اشتباه تجربی امروز تئوری جدید فردا است. اگر می خو اهید به کشفیات بزرگ و جدید نائل شوید. باید به جای چشم فروبستن بر شرایط که عقل و واقعیت کاملأ با هم تلاقی نمی کنند، به آن توجهی ویژه کنید.
در عرصه عمل، فکر می کنم آسانتر آن است که زشتی را بینیم تا آنکه زیبا یی را تصور کنیم. به نظر می رسد اغلب کسانی که آثاری زیبا به وجود آورده اند با دست کشیدن به سر و روی چیز ی که آن را زشت پندا شته اند به آن رسیده ا ند. آثار بزرگ معمولا زمانی پدید می آید که کسی چیزی را می بیند و فکر می کند می تو انسته آن را بهتر انجام دهد. جیوتو چهره های مریم مقدس بیزانسی را دید که به طور سنتی طبق فرمولی نقاشی می شدند که قرن ها همه را راضی کرده بود و از دید او خشک وغیرطبیعی بودند.
مدارا نکردن با زشتی به خودی خود کافی نیست. شما باید شاخت کامل نسبت به رشته ای به دست آورید تا شامه حساسی برای یافتن آنچه به تغییر نیاز دارد، پیدا کنید. بإید تکالیف خود را درست انجام دهید. اما زمانی که در رشته ای حر فه ای می شوید، صدایی می شنوید که می گوید : خوب إ باید راه حل بهتری هم وجود داشته باشد. این صداها را ناشیده نگذار ید. آنها را بپر ورانید. دستورالعمل به وجود آوردن اثر بزرگ این است که سلیقه ای بسیار مشخص را با استعداد انجام آن درهم بیامیزید.
سلام مقالات بسیار خوبی دارید واستون آرزوی موفقیت دارم . منم یه وبلاگ واسه معماری دارم خوشحال میشم از کمکتون استفاده کنم .
درود
متن احساس برانگیزی است و برای تحریک انگیزه و ایجاد روحیه کار معماری ارزشمند است. در عین حال سرشار از پند های مفید برای خواننده. اما ، به هیچوجه نباید در مورد این متن و کاربرد ان دچار سوئ تفاهم شد.
این متن به هیچوجه تحلیلی نیست. شور وشعفی برمی انگیزد اما مطلقن “شناختی” از موضوع بدست نمیدهد. نه چیزی در مورد سلیقه و اجزا ان و یا روابط بین اجزا ان میگوید و نه ارتباط سلیقه با سایر مفاهیم را به بیننده میشناساند.
تجزیه تحلیل دقیق متن نیز تناقض ها و ساده سازی های دلبخواهی مهمی را در دل متن نشان می دهد که در پشت ادبیات جذاب ان پنهان است.
توصیف هنجاری محصول هرگز چیزی واقعی در مورد روند تولید محصول و مکانیزم های موثر بر ان را روشن نمی کند.
درود بر شما ، البته پاسخ دادن به نظر عمیق شما وقت بیشتری را میطلبد اما از ترس طولانی شدن یک تحلیل صحیح ، یک پاسخ کلی داده و پاسخ کاملتر را به وقت دیگر … از نظر من سلیقه یک مفهوم و دارای یک تعرف کلی است و این متن به علت کوتاهی ( کلا ۸ صفحه است) اگر وارد میشد به تعریف سلیقه که در خود تعریف زیبایی و زیبایی شناختی را مستتر دارد به درازا میکشید لذا سعی کرده با چند مثال دم دست ، کلیتی از مفهوم سلیقه به دست دهد و سپس مسائلی را که باعث شناخت طراحی خوب و در نتیجه ارتقائ سلیقه معمار میشود را بیان کند ، به نظر من بحث تحلیلی در این خصوص یک کتاب را میطلبید که یک فصلش زیبایی شناسی و یک فصلش جامعه شناسی و فصل دیگرش روانشناسی سلیقه است.
در مورد بعضی ساده سازی ها با شما موافقم. ولی اگر منظور شما از محصول معماری باشد، به نظر من هدف نویسنده مقاله توضیح روند تولید محصول و مکانیزمهای موثر بر آن نیست بلکه میخواهد با بیان خصوصیات یک محصول خوب ، تلنگری بر شناخت سلیقه خوب معماری بزند که تا حدودی هم موفق بوده است.
ممنون از این چالش و علاقه مند به بحث در خصوص سلیقه ، این مفهوم عمیق و جالب ، هستم و در صورت ایجاد فرصت مطلبی در این خصوص خواهم نوشت.
ممنون میشم اگه متن کامل مقاله رو بگذارید.تشکر
سلام وبلاگ خوبی دارید خوشحال میشم با هم تبادل لینک داشته باشیم منتظر جواب شما هستم با تشکر.