دوران متناقض و پیچیده، دوران حاضر

اواخر دوران تحصیل در مورد هنر معاصر مطالعه و تحقیق داشتم که آخرش هم ختم شد به یک پایان نامه مرتبط … .

« دوران ما دوران سنتزهای شخصی است. ما با چندگانه‌ترین، پیچیده‌ترین ومتناقص‌ترین دورانی که جهان به خود دیده روبه رو هستیم. اکنون هر فرد باید مجموعه ارزش‌ها و باورهای خود را برای خویش تعیین کند. امروزه چنین می‌نماید که هیچ نظام، شیوه اندیشه، یا روش شناسی واحدی نمی‌تواند برای تمامی دشواری‌ها پاسخی فراهم آورد.

این گوناگونی حیرت آور در هیچ زمینه‌ای به اندازه جهان هنر معاصر آشکار نیست. به نظر می‌رسد که نهضت‌های عمده از میان رفته‌اند و ما با هجوم سبک‌های هنری، درونمایه‌ها و روندهای فردی مواجهیم. دیگر هیچ فلسفه زیبایی شناسی خاصی غالب نیست. از سوی دیگر، چنان طیف خیره‌کننده‌ای از امکانات وجود دارد که گاهی بیننده ناوارد (یا حتی در مواردی حرفه‌ای و کهنه‌کار) به بهت و سردرگمی دچار می‌شود. برخی این گوناگونی را نشانه ناباوری و نداشتن جهت در جهان هنر می‌دانند، اما برخی دیگر، گستره امکانات را سرچشمه غنای فرهنگی می‌شمارند. پس آیا این چندگانگی نشانه‌ای از بیماری فرهنگی است یا جانی است تازه دمیده؟ پریشانی زیبایی شناختی است یا سمت گیری دوباره به سوی معنا؟ »

یکی از پایه‌های هنر معاصر، رؤیای آزادی فردی- این آزادی که آدمی راه خویش در پیش گیرد و دید شخصی خود را بپروراند- است ، شکی نیست که پایه‌های هنر معاصر را جنبش مدرن بنا نهاد و هنوز هم در این مسئله که آیا ما به پایان مدرنیسم رسیده‌ایم یا نه، در متفکران بحث و جدل ادامه دارد، باری ذکر این نکته فقط در حد این ضرورت بود که “هنر معاصر” که مربوط به دوره زمانی معاصر می‌شود، “هنر مدرن” که جنبش و حرکتی درهنرها ایجاد کرد و بحثی تاریخی و سبک شناسی دارد، اشتباه نشود و این مسئله که این تقسیم بندیها و نام گذاریهای زمانی و دوره‌ای از طرف تئوریسینها ارائه شد. و مقبولیت همگانی ندارد (مدرن، لیت مدرن، پست مدرن و ). دوم در سرازیر شدن هنر کنونی در جریان زندگی است (در کتاب گرایشهای معاصر در هنرهای بصری به انتقال هنر پیشرو از هوای خفه کشده موزه‌ها به جریان زندگی اشاره شده است ) مثل این است که هنر قبلاً در ناخودآگاه جهان بوده و حال پا به خود آگاه گذاشته . این تداخل در شکل بناها، صندلیها، طرح جلد مجله‌ها، نمایشگاهها و موزه‌ها و همه و همه دیده می‌شود.

(گرایشهای معاصر در هنرهای بصری- هوارد جی اسماگولا – نشر فرهنگ و اندیشه – ترجمه فرهاد غرایی – ۱۳۸۱ )

مسئله بعدی تداخل خود هنرهاست، نقاشها به پیکره سازی ، اهل گراوور به نقاشی و هنرمندان ویدیو به طراحی می‌پردازند، بعضی‌ها همه را باهم ترکیب می‌کنند! (مثلاً لوکاس ساماراس (Lucas Samars) ساخته‌هایی دارد که نقاشی، طراحی، عکاسی و پیکره‌سازی را در برمی‌گیرد). عمده هنر معاصر ترکیب است که به صورتهای گوناگون بیان می‌شود: مرتبط ساختن و پیوند دادن زندگی خصوصی با روندهای هنری درهم آمیختن وترکیب هنرها: نقاشی، مجسمه‌سازی، معماری، سینما، موسیقی و … آنگونه که از تحقیقی مختصر برمی‌آید، در جهان معاصر بصری کمتر چیزی است که هنرمند معاصر آنرا شایسته کشف نیابد در اساس، سرشت شخصی غالب آثار هنری معاصر چنین است : فراگیری دیدن، اندیشیدن، ارزش نهادن و شکل دادن به برداشتهای فردی از جهان.

565

پر کن پیاله را، کین جام آتشین ... دیریست ره به حال خرابم نمی برد

دیدگاه کاربران
  • سهراب تکبیری ۱۱ مرداد ۱۳۹۰ / ۴:۵۶ ب٫ظ

    البته به نظر میرسد ” فرد ” مورد بحث در فرهنگهای جهان سوم و جهان دوم و جهان اول با یکدیگر متفاوت باشد ..”فرد”جهان سومی دقیقا به همان دلیل ویژگیهای دوران گذار از “سنت ” به “مدرنیته ” در این کشورها دارای خصوصیات فرهنگی “تناقض ” ” اختلاط” ” ناهماهنگی” ” عدم ثباط ” ” تقلید ” “عدم اصالت ” و ” عدم صداقت ” در انعکاس مولفه های موثر در زمان خود است … لدا تولید فرهنگی او به تعبیری بازخور ناهماهنگ و پس ماندی از تولیدات فرهنگی جهان اول خواهد بود و یکی از جلوه های تظاهر آن در کشور ما همانا ژورنالیزم در معماری است ……( یقینا شما هم انبوه تولیدان معماری ناشی از تفکر فوق را تولیدات فرهنگی”فرد ” به آن معنایی که در نظر دارید نمیدانید )

ارسال دیدگاه

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

توسط
تومان