این مطلب نقل از وبلاگ قبلی مشترک با دوست عزیز آقای مهندس حامد رضا وثوق و کار تر جمه و تدوین ایشون هست.
دکتر الکساندر کتابها ومقالات بیشماری نوشته است. او مبدع روش جدیدی در تفکر معماری است. طبق روش او ساختار یک شهر، یک ساختمان یا یک اتاق ساده، توسط دسته ثابتی از قوانین تشریح می شود. او مدت زیادی از عمرش را برای تحقیق در این قوانین گذرانده است. یافته های او ارزش تفکر علمی را بیان کرده، روشهای غیرعلمی را که بر اساس مد، جهان بینی شخصی و اتفاقی شکل گرفته، نفی می کند. این کاملا با طرز تفکر معماری که از جنگ جهانی دوم به این سو باب شده است، متفاوت می باشد…
Christopher Alexander
کریستوفر الکساندر
کریستوفر الکساندر در وین، اتریش متولد شد و درآکسفورد درانگلیس درس خواند. او دررشته معماری وریاضی ازدانشگاه کمبریج فارغ التحصیل شد.سپس ازدانشگاه هاروارد مدرک PHD درمعماری گرفت. بخاطر تز دکترایش که بعداً به صورت کتابی تحت عنوان «یادداشتهایی برترکیب فرم[i]» منتشرشد، ازمؤسسه معماران آمریکا[ii] مدال طلای تحقیقاتی دریافت کرد. از سال ۱۹۶۳، استاد معماری دردانشگاه کالیفرنیا دربرکلی وهمچنین سرپرست مؤسسه سازه های محیطی[iii] است. پروفسورالکساندر، در سال ۱۹۸۰، به عنوان عضوی ازآکادمی سلطنتی سوئد[iv] برگزیده شد ودرسال ۱۹۹۶ به عضویت مؤسسه هنروصنایع آمریکا[v] درآمد. اوهمچنین یک عضومعتمد مؤسسه معماری پادشاه ولز[vi] می باشد.
دکتر الکساندر کتابها ومقالات بیشماری نوشته است. او مبدع روش جدیدی در تفکر معماری است. طبق روش او ساختار یک شهر، یک ساختمان یا یک اتاق ساده، توسط دسته ثابتی از قوانین تشریح می شود. او مدت زیادی از عمرش را برای تحقیق در این قوانین گذرانده است. یافته های او ارزش تفکر علمی را بیان کرده، روشهای غیرعلمی را که بر اساس مد، جهان بینی شخصی و اتفاقی شکل گرفته، نفی می کند. این کاملا با طرز تفکر معماری که از جنگ جهانی دوم به این سو باب شده است، متفاوت می باشد.
الکساندر برای مشکلات معماری و طراحی شهری، راه حلهای مطمئن و قطعی پیشنهاد می کند. قسمتی از ایده های او در دانش شهرسازی جدید منعکس گشته است. او فرایند پیشرفت تدریجی فرمهای ارگانیک و غیر ارگانیک را به صورت انتزاعی[vii] بیان کرده است. این همان فرایندی است که رشد یک شهر را کنترل می کند. این نتایج بر این مسئله استوار است که چگونه موضوع به صورت هوشمندانه خودش را سازماندهی می کند؛ که کاملا با یافته های برنامه ریزی و طراحی مدرن که در آن شبکه ها، ناحیه ها، جاده ها و ساختمانها که بر پایه طراحی شکلی روی کاغذ استوارند فعالیت انسان را تحت سلطه و تاًثیر خود قرار
می دهند، متضاد می باشد.
این نتایج به خوبی در طول چهار جلد کتاب «طبیعت نظم[viii]» مورد بررسی و تحلیل قرار گرفته است. بعضی کتابهای او اینها می باشند:« یادداشتهایی بر ترکیب فرم»،« شهر یک درخت نیست[ix]»،« زبان الگو[x]»،« یک تئوری جدید در طراحی شهری[xi]» و« طبیعت نظم». چکیده ای از نظریات الکساندر را می توان در سخنرانی اش در کنفرانس Doors 2 [xii] در سال ۱۹۹۴ در آمستردام تحت عنوان «معماری بومی[xiii]»، دریافت.
DOMESTIC ARCHITECTURE
معماری بومی
با اینکه از بعضی افراد حاضر در این جلسه پرسیدم، هنوز متوجه وجه تشابه شرکت کنندگان در این کنگره نشده ام. با این حال متوجه شده ام که تعداد کمی از شما با من- به عنوان یک معمار و یک پیمانکار ساختمان- حرفه مشترکی دارید. من کارم ساختن ساختمانها است. در این گفتار، می خواهم مسائلی را که با آن روبرو هستم با شما در میان بگذارم، به این امید که از مشکلات بی اندازه فراروی این حرفه مطلع گردید.
به نظر من، بزرگترین مشکل معماری در نیمه دوم قرن بیستم، ایجاد ارتباط بین مردم و دنیای فیزیکی- ساختمانها، خیابانها و غیره- است. اساساً چیزی که اکنون از دست داده ایم، رابطه ای است که شاید بتوانیم آنرا «تعلق داشتن[xiv]» یا مالکیت[xv] به صورت یک احساس عاطفی حقیقی، تعبیر کنیم.
به عنوان مثال از خودتان بپرسید، درباره مکانی که درست بیرون این سالن اجتماعات قرار دارد، فضای بازی که از آن وارد این مکان می شوید؛ یا درباره سرسراها و هالهای ورودی اینجا که وقت استراحت در آن می ایستید و قدم می زنید، چه احساسی دارید؟ ممکن است تمام این فضاها عملکردشان را خیلی خوب انجام دهند. آنها مکانهایی کاملاً مؤثر و کارآ هستند؛ اما فکر می کنم کاملاً راضح است که شما هیچ گونه احساس تعلق عمیقی نسبت به هیچکدام از این فضاها ندارید. یک مسئله حزن انگیز؛ اما شاید بگویید: باید این مسئله را به عنوان پی آمد اجتناب ناپذیری از مشکلات عملی زیادی که در ساخت سالن اجتماعات به این نوع و بزرگی وجود دارد، قبول کنیم. اما حقیقت این است که خانه ها و آپارتمانهایی که برای مدت نیمی از قرن مشغول ساختن بوده ایم، به طور قطع همین مشکل را دارند. خیلی کم پیش می آید که رابطه ای از تعلق بین یک خانواده و آپارتمان یا خانه ای که در آن ساکن است، وجود داشته باشد. این رابطه ممکن است در بعضی شرایط تا اندازه ای مؤثر باشد، ولی هدف من ایجاد مکانی است که دارای این احساس تعلق در سطح بسیار عمیقش؛ باشد. اینکار در عمل به شکل غیر قابل باوری سخت است.
من به مردم این اجازه را داده ام که نقشی خیلی اساسی در طراحی، برنامه ریزی و ساخت خانه ها و آپارتمانهای خودشان داشته باشند. با این روش، شاید مرتکب نوآوریهای بنیانی در تکامل انواع جدیدی از
قراردادهای ساخت و ساز شده ام که اجازه می دهد یک ساختمان در حین ساخت وساز به صورت ارگانیزه، همگام با مشکلات به روز و به هنگام شود. اینچنین تطابق و اصلاحاتی در ساخت یک خانه مسکونی می تواند وجود داشته باشد، ولی اعمال همچو تغییراتی در فرایندهای اقتصادی و مدیریتی ساخت و ساز خیلی سخت است؛ تغییراتی که قراردادهای ساختمانی را که در حال حاضر محدودیتهای زمانی و اقتصادی زیادی دارند به قراردادهای تغییرپذیر در حین ساخت و ساز تبدیل کند.
مثالهایی از فرایندهای نوآورانه ای را که در طول ۱۵ تا ۲۰ سال گذشته انجام داده ام، به شما نشان خواهم داد. در طول یکی دو سال گذشته، به صورت فزاینده ای متقاعد شده ام که اهدافی که دنبال می کرده ام و البته تا حدود زیادی در اجرا موفق بوده اند، به هیچ عنوان حرکتهایی بنیانی و نو نبوده اند.
به این پی برده ام که این حالت ارتباط عمیق که یک مکان را به یک خانه حقیقی مبدل می کند، نوآوری و بدعتی را می طلبد که من کاملاً آنرا نمی فهمم و هنوز حتی نمی توانم آنرا تصور کنم. آنچه فقط به آن آگاهم اینست که نیازمند یک تغییر شگرف هستیم تا حداقل بتوانیم به انجام این کارها و اصلاحات، امیدوار باشیم.
آنچه را که امیدوارم بتوانم به وضوح بیان کنم اینست که گشادگی، وضوح و زلالی وجود ما، تا انداره خیلی زیادی به ردپاهای خیلی جزئیی که در محیط فیزیکی دارد، وابسته است.
بنابراین وقتیکه می گویم شما در مکان خارج این سالن اجتماعات احساس تعلقی ندارید، منظورم چیزی خیلی بیشتر از این حرفها است. منظورم اینست که خیلی مشکل است که در آن فضا خودتان باشید. مکانها این توانایی را دارند که به ما این اجازه را بدهند یا اینکه تکذیب کنند که خودمان باشیم. حتی آپارتمانی که آنرا مبلمان کرده ایم و اثاثیه خود را در آن چیده ایم، فقط به این دلیل که وسایل خودمان را در آن چیده ایم و آنرا مرتب کرده ایم، نمی تواند امکانی برای این نوع بودن صریح و روشن ما ایجاد کند. اگر چه این نکته ای بسیار ظریف است، ولی اثری بسیار عظیم دارد. این نوع احساس خوشایندی ساده ای که منظور من است، خیلی از مواقع ناشی از عواملی است که حتی نمی دانیم چگونه آنرا بدست آوریم.
در اینجا می خواهم درک خود از این موضوع را با شما در میان بگذارم. ممکن است بگویید: بسیار خوب، فکر می کنم بدانم چگونه آنرا در مورد خانه خودم انجام دهم. اما به عنوان یک معمار و سازنده، احساس می کنم که این مسؤولیت من است که کوشش کنم تا این فرایندها را در مقیاس بزرگتری از جامعه به ظهور برسانم و نشان دهم چگونه یک شرایط محیطی می تواند به وجود آید که این فرایندها بتوانند در آن در مقیاس بزرگتر حضور یابند. پس مشکل تنها این نیست که این امر چگونه در مقیاس کوچک قابل انجام است، بلکه مسئله چگونگی انجام آن در مقیاس بزرگ است.
نوع خاصی از خانه پست مدرنی، درست متضاد آنچیزی است که من از آن صحبت می کنم. (این مسئله آنقدر هم شوخی نیست، زیرا بسیاری از همکاران حرفه ای من این نوع از خانه را به عنوان یک هدف دنبال می کنند.) موقعیکه آنرا با خانه ای در یک محله کثیف و پرجمعیت در بانکوک مقایسه می کنم، یک مسئله حیاتی آشکار می شود؛ اگرچه در خانه واقع در بانکوک فقر و حتی شاید شرایط تیره روزانه ای حاکم باشد ولی با اینحال، آن براستی یک خانه است. مطمئناً امروزه درک ما از معماری، چیزی برای خلق این نوع خانه ها ندارد. حتی بعضی مواقع سعی می کند که از این نوع خانه کاملاً دور شود و مسکنی مشابه آن مثال پست مدرن خلق کند. این در نظر من نامعقول و مضحک است.
پرسش من این است: چگونه می توانیم دنیایی بسازیم که در آن خانه هایمان نوعی زندگی ساده، معصوم و بچگانه را در ما پرورش دهند و از آن حمایت کنند؟ وقتیکه شخص برای مثال، مسکن عمومی، مجموعه های مسکونی، خانه های حومه ای که پیمانکاران می سارند و خانه های گران طراحی شده بوسیله معماران را با هم مقایسه می کند، واضح ترین سؤالی که به ذهنش می رسد این است که: چه می شد اگر مردم خودشان این کار را انحام می دادند؟ اگر آنها واقعاً خودشان در جریان ساختن و شکل دادن محیط درگیر می شدند؟ البته در اینصورت امور بسیار بهبود می یافت. این همان چیزی است که برای مردم اکثر فرهنگها در تمام زمانها، در طول قرنها اتفاق می افتاده است.
یکی از پروژه هایمان مسکن عمومی برای شهر ناگویا[xvi] در ژاپن بود. هر واحد مسکونی ۵/۲ طبقه داشت. دو طبقه روی هم و یک طبقه دیگر روی بام. عرض ساختمان در حدود ۶ متر بود. به سبب اینکه نوع ساختمان کشیده و لاغر بود، پنجره های زیادی در آن تعبیه شده بود. هر خانواده در حدود ۷۰ متر مربع زیربنا در اختیار داشت: یک مستطیل به عرض ۶ متر و طول ۱۲ متر.
ما خانواده های زیادی از این مجموعه در ناگویا را دعوت کردیم. به هرکدام از آنها تکه ای کاغذ دادیم که در آن مستطیلی به عرض ۶ متر و طول ۱۲ متر به مقیاس، ترسیم شده بود و به آنها گفتیم خانه ای را که می خواهند روی آن بکشند.گفتیم هر چیزی را که می خواهند روی آن نشان دهند و مطمئن باشند که به هیچ وجه نمی خواهیم نظرمان را به آنها تحمیل کنیم. من توانایی مدیریتی و فنی لازم را برای ساختن آنچه آنها ترسیم کرده بودند، بدون افزایش قیمت تمام شده، داشتم.
در هر مورد جداگانه، از حاصل آنچه که هر شخصی همراه یا برای خانواده اش کشیده بود، حالت شکل گونه ای از یک نقشه معماری بدست آمد. به طور قطع، این نقشه ها برای هر خانواده جداگانه ای کاملاً متفاوت با بقیه بود. من یک تجربه خیلی جالب با بعضی خانواده ها در چیکازادیا[xvii]، ناحیه ای در ناگویا که این مجتمع مسکونی در آن واقع بود، داشتم. به گروهی متشکل از ۷ یا ۸ نفر، تکه ای کاغذ دادم و به آنها گفتم: اینجا ۶ متر عرض و ۱۲ متر طول داریم، هر چیزی را که می خواهید در آن بکشید. کشیدن آنچه که به نظرشان دنیای ایده آلشان بود، زمان زیادی از آنها نگرفت. البته این کار جنبه آزمایش داشت و فقط برای این بود که آیا این ایده در عمل برای مردم قابل اجراست یا خیر. دو نفر از آنها در حال انجام دادن این کار، در چشمانشان اشک جمع شده بود. آنها کسانی بودند که در مجتمع های مسکونی زندگی می کردند. برایشان غیرقابل باور بود که می توانستند نیازهای روزمره شان را به چنین روش ساده ای در ساختمان خودشان جای دهند. چون برای آنها فرض شده بود که این چیزی است که نهادهای مسؤول دولتی و شهرداری به آنها می دهد. از اینکه این کار چنین اثر مستقیم و ساده ای داشت، هیجان زده شدم. اشک در چشمانشان جمع شده بود و کاملاً احساساتی شده بودند، فقط به خاطر اینکه آنچه را که فکر می کردند آپارتمان ایده آل خانواده شان است، می توانستند روی کاغذ بکشند. این برای شما روشن می کند که با بکار بستن این روش، چه تحول امیددهنده شگرفی دست یافتنی خواهد بود.
در پروژه ای که در حال حاضر در تگزاس در حال ساختن هستیم، خانواده ها به سادگی در یک محله همسایگی کوچک، طرح خانه هایشان را می ریزند. ما به روشی خیلی سریع در حال انجام دادن این کار هستیم. با اینکه هر خانه با شخصیت زیبای خاص خودش بر اساس آرزوهای شخصی آن خانواده شکل می یابد، اما اصلاً گران تمام نمی شود، وقت زیادی را هم برای ساختن نمی طلبد. این پروژه دارد به نتایج خوبی دست می یابد، بر اساس تجربه ام به این امر واقفم. هر شخصی می تواند آنچه را که شاید بتوان احساس حقیقی تری از شخصیت تعبیر کرد، درک کند. مردم کاملاً احساس شادی می کنند و بارقه هایی از آن احساس تعلقی که درباره آن صحبت کردم به چشم می خورد.
اما این امر به صورت خودبخودی اتفاق نمی افتد. برای مثال، ما چند خوابگاه دانشجویی برای دانشگاه اورگان[xviii] ساختیم. آنها تقریباً خوب به نظر می رسند. کاملاً ظاهر خوشایند و جالبی دارند. کیفیت تعلق داشتن، نه به خوبی مثال دیگری که شرح دادم، اما تا اندازه ای در این ساختمانها وجود دارد. اما در همین ساختمانهایی که از بیرون بسیار خوشایند به نظر می رسند، داخل آپارتمانها شخصیتی بسیار خشن و سرد دارند. دلیل آن روش مدیریتی است که در ساختن ساختمانهای عمومی از این نوع دست اندرکار می باشند. روشهای ساخت و ساز و پیمانکاری توانایی غیر قابل باوری دارند تا در این ساختمانها هرگونه احساس لذتی را بکشند. در اینجا مطلب قابل درک این است که در این فرایند، یک ریزساختار اگرچه توانسته نتایج ظاهری و سطحی خوبی را در خارج این ساختمان بخصوص بوجود آورد، ولی نمی تواند دغدغه آفریدن آن محیط غنی و مناسبی را داشته باشد که شخص بتواند در آن بگوید: این خانه من است؛ من به آن تعلق دارم و آن متعلق به من است.
به جای اینکه در ابتدا یک سری کامل از نقشه ها را فراهم کنیم و سپس آنها را بسازیم، در طول ساخت و ساز همراه با هر خانواده، زمان و دغدغه زیادی صرف می کنیم تا اصلاحات و تغییرات متناسب با آن خانه را انجام دهیم. البته اگر با ساختمانی روبرو نباشیم که استفاده کننده آن را نمی شناسیم. برای بیشتر نزدیک کردن فضایی که واقعاً آن احساس آرامش مورد نظر شخص را دارا باشد با آنچه شخص در هنگام کشیدن مد نظرش بوده، مقوا، کاغذ، ماژیک و چیزهایی مانند اینها وسایلی هستند که به کار می روند. یکی از نکاتی که کشف کرده ام این است که هنگام کشیدن نقشه، شما صرف نظر از اینکه چقدر تجربه دارید، در مورد خیلی از چیزها نمی توانید درک کامل و درستی داشته باشید. این مسائل هنگام ساخت و ساز خود را نشان می دهند. در فرایندی با قابلیت تطبیقی و اصلاح پذیری بیشتر، اشتباهات پیش آمده را می توانید پیش بینی و اصلاح کنید و با این نوع اسکیس ها به نتایج قابل قبولی دست می یابید.
اما تجربه من اینست که این فرایند به هیچ عنوان به تنهایی کافی نیست؛ حتی اگر کسی فکر کند که با درگیر شدن با استفاده کنندگان و تغییر روشهای قرارداد و پیمانکاری و غیره، توانسته کار بزرگی انجام دهد. ظواهر گاهی اوقات می توانند گول زننده باشند. آن پیوند ژرف و عمیقی که یک زندگی را بی اختیار می رویاند و شکوفا می کند، به سادگی به دست نمی آید.
موقعیتهای خاصی وجود دارند که احساس آرامشی را که در موردش صحبت می کنم، افزایش داده و غنا می بخشند. این نمونه ها هیچگونه ارتباطی با روشهای پیمان و طراحی همراه با استفاده کننده ندارند. ساحل دریا، مثال واضحی از یک مکان کلاسیک است که مردم آن آزادی لذتبخش را در خودشان احساس می کنند. بنابر این مکانهای دیگری نیز بدون نیاز به روشهای ساخت اصلاح پذیر و فرایندهایی که پیشتر شرح دادم، می توانند این کیفیت را دارا باشند.
معتقدم عامل سومی وجود دارد که خیلی مهم است. و آن اینست که این جنبه های شخصیتی یک فضای حقیقی است که سادگی و وضوحی را می آفریند که روح انسان می تواند در آن قرار گیرد و آن مکان را مال خودش سازد؛ این کیفیت می تواند به صورتی مستقل از آنچه که با دو روش قبلی شرح دادم، وجود داشته باشد.
به عنوان یک انسان متمدن و شهرنشین امروزی، دستمان خیلی بسته است. حتی همسر من وقتی به او توضیح دادم که می خواهم از گچهای ترک خورده، بی نظمی سنگها و موارد مشابهی از خانه مان اسلاید بگیرم بسیار تعجب زده شد. به نظر او، آنطور که چشمانش نشان می داد، آن مکان با تمام اشکالاتش نوعی شخصیت داشت؛ هرچند که هیچ نیازی به کامل بودن نداشت. آن موقعیت به آن کهنه و آشغال بودنش، به زمختی خام و ناپخته موقعیتش نوعی وابستگی داشت.
هیچ معماری یک خانه واقع در باراندازی تخریب شده را نشان نمی دهد تا با غرور و سربلندی بگوید: من این فضا را ساخته ام. اما با این وجود، اینجا همانجایی است که آن چیز درونی و باطنی شروع می شود تا زندگی کند و نفس بکشد.
بعضی مواقع، برنامه ریزی کرده ام تا به آنچیز دست یابم، زیرا اشخاصی که با آنها مشغول به کار بوده ام عمیقاً از نیاز به آن مطلع بوده و آنرا بصورت درونی درک می کردند. یک مثال، کمپی است که من در ژاپن ساختم. مردمی که از من خواستند این مکان را برایشان بسازم کاملاً از این آگاه بودند که می خواهند دنیایی بسازند که در آن بتوانند آزاد باشند. بخاطر این خواست آنها، صبر بی اندازه و کوشش مداومشان، چیزی مثل آن، با استفاده از تمام فرایندهایی که توضیح دادم، شروع به آفرینش کرد.
یکبار خانواده ای نزد من آمد و از من خواست که تشخیص دهم خانه شان چه مشکلی دارد. زندگی خانوادگیشان به سهولت پیش نمی رفت، می خواستند بدانند که آیا من می توانم کمکشان کنم تا متوجه شوند باید چه کاری انجام دهند. چند وقتی را با آنها گذراندم و به آنها گفتم که فکر می کنم از عهده این کار برمی آیم، البته اگر به من اجازه دهند که داخل تا خارج خانه را کاملاً از نو بسازم. خیلی زود دریافتم که استیو- مرد این خانواده- راجع به این مسئله بیشتر از حد معمولی پافشاری و وسواس داشت. او و همسرش واقعاً در مورد اینکه راحت بودن چه معنیی می توانست داشته باشد، ایده ای نداشتند. او می دانست که خانه اش مشکلی دارد، اما همینطور که کار روی آنرا شروع کردیم، دریافتم که مشکل او فقط اینست که آسایش و راحتی خودش، همسرش یا فرزندانش را درک نمی کند و نمی شناسد. او در تصاویر مختلفی از میز تلویزیون ۲۰۰۰ دلاری، انواع خاصی از مدلهای مبلمان و وسایل اینچنین و آنچنان غرق شده بود. فکرش پر از این چیزها بود. در حدود یک یا دو سال کار با همدیگر گذشت تا او بتدریج توانست بفهمد که آسایش خودش واقعاً چه بود.
در کارم دریافته ام که فرایند حرکت به سوی آن حالت کامل و رضامند، تنها با همراهی تلاش آگاهانه و سترگ خود مردمی که در طول زمان در محیطشان تأثیر می گذارند، ممکن می باشد. دو عامل اصلی که آنها را شرح دادم، یکی شرکت مردم در طراحی خانه خودشان و دیگری تغییرات جدی در روند ساخت و ساز می باشد. ولی نوع فرایندی که هم اکنون درباره آن صحبت می کنم، بسیار مؤثرتر و جدی تر است؛ به وجود آوردن همچو فرایندی مسؤولیتی بس عظیم است. بعد از ۲۰ سال کار ممکن است به چیزهایی دست یافته باشم، اما احساس می کنم تنها در آغاز سفری بسیار متفاوت هستم. تنها هدفم یافتن راههایی است که فرایند خودآگاهانه تری داشته باشند. یکی از روشهایی که شروع به کشف و کاوش آن کرده ام، خیلی ساده از طریق نقاشی است. سعی در نقاشی یک نوع دنیایی، که در آن این حالت کمال ممکن است یا می تواند وجود داشته باشد.
صادقانه می گویم که این یک کار خیلی بزرگ است. اگرچه خیلی آسان می توان راجع به آن بحث کرد، اما جامعه امروز ما چیزی برای آفریدن این دنیای معمولی ولی روحانی ندارد. این بود حاصل تلاش و جستجوی من. امیدوارم هر چند شما ممکن است معمار یا ساختمان ساز نباشید، درهرحال این بحث و دغدغه برای شما مفید بوده و بتواند در هر حرفه بخصوصی که شاغل هستید، به شما کمک کند.
[i] Notes on the Synthesis of Form
[ii] American Institute of Architects
[iii] Institute for Environmental Structure
[iv] Swedish Royal Academy
[v] American Academy of Arts and Sciences
[vi] Prince of Wales`s Institute of architecture
[vii] abstraction
[viii] The Nature of Order
[ix] A City is not a Tree
[x] A Pattern Language
[xi] A New Teory of Urban Design
[xii] ۱۹۹۴ Doors2
[xiii] Domestic Architecture
[xiv] belonging
[xv] possession
[xvi] Nagoya
[xvii] Cheekasadia
[xviii] the University of Oregan
منبع:
● http://www.mediamatic.nl/Doors/Doors2/Alexander/Alexander-Doors2-E1.html
● http://www.math.utsa.edu/sphere/salingar/chris.text.html (لینک از بین رفته است)
mamnon az inke این اطلاعات رو در اختیار همه va من قرار midid
merc
[…] از موسسه معماران امریکا ( ادامه افتخارات را از اینجا بخوانید.) آنهم به علت اینکه در شماره های قبلی مجله […]